- رهنمونی کردن (تَیْ یا / تَ کَ دَ)
رهنمایی کردن. راهنمایی کردن. ارشاد. هدایت. (یادداشت مؤلف) :
به آن کس ترا رهنمونی کنیم
به هنگام یاری فزونی کنیم.
فردوسی.
به داد و به بخشش فزونی کند
جهان را بدین رهنمونی کند.
فردوسی.
بدین رنجها بر فزونی کنید
مرا سوی او رهنمونی کنید.
فردوسی.
و دهموس شبان بود که ایشان را (اصحاب کهف را) به غار رهنمونی کرد. (مجمل التواریخ و القصص). و ابلیس ایشان را رهنمونی کرد بر معادن جواهر. (مجمل التواریخ و القصص). بعد از آن او را (بخت النصر را) به دانیال رهنمونی کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
پیری و ضعیفی و زبونی
کردش به رحیل رهنمونی.
نظامی.
کاغذین جامه به خونابه بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد.
حافظ
به آن کس ترا رهنمونی کنیم
به هنگام یاری فزونی کنیم.
فردوسی.
به داد و به بخشش فزونی کند
جهان را بدین رهنمونی کند.
فردوسی.
بدین رنجها بر فزونی کنید
مرا سوی او رهنمونی کنید.
فردوسی.
و دهموس شبان بود که ایشان را (اصحاب کهف را) به غار رهنمونی کرد. (مجمل التواریخ و القصص). و ابلیس ایشان را رهنمونی کرد بر معادن جواهر. (مجمل التواریخ و القصص). بعد از آن او را (بخت النصر را) به دانیال رهنمونی کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
پیری و ضعیفی و زبونی
کردش به رحیل رهنمونی.
نظامی.
کاغذین جامه به خونابه بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد.
حافظ
